شعر عاشقانه ناب
دلارا شرکا
آن ماجرای عشق
چه شیرین بود
و خالی از فکر
زیستیم
در هر لحظه آن دل آرا
با هم شتافتیم
به آن رویای نامعلوم
در هر ثانیه آن زندگی کردیم
با صد هزاران فکر نامعلوم
هر جاست عشق
تو بینی لحظات سرنوشت
( دل آرا شرکاء )
شاعر محبوب زن ایرانی دلارا شرکا
nghvh av ;h ahuv lpf,f hdvhkd ck
در مقام و منزلت پاک پزشک و پرستار هر چه بگویم ، کم است.
بودم در خواب و اغماء
به ناگه مرا خواند صدایی ظریف و زیبا
بگفت که من پرستار توأم امشب
بر بالین توأم امشب
تا که تو به خود آیی به سلامت ، امشب
باز اغماء مرا با خود برد به رویا
دوباره مرا به خود آورد
صدایی با محبت و گیرا
جویای حالم شد با احساسی زیبا
آرام گشودم لبهایم لرزانم
و گفتم خوبم
بگفت پزشکم به آرامی
که شب گذشته است از نیمه
خبردار احوال تو شدم در خانه
سراسیمه خود را رساندم به بالین تو
دوباره محو شد تصویر و صدای او
پزشک و پرستارم بودند در تکاپو
بعد از ساعت ها در اغماء
همان صدای زیبا خواند مرا
آرام گشودم دو چشمم را
دوباره سلام می کرد زندگی
با آن شور و عشق همیشگی
هم اکنون می نویسم
از تو پزشک یگانه دلسوز
و از تو پرستار نمونه جان سوز
جان تازه گرفت دل آرا
از عشق و تلاش شما
سپاس ای مهربان پزشک م
سپاس ای نازنین پرستارم
( دل آرا شرکاء )
دلارا شرکا _ سروده بسیار زیبا در مقام پزشک و پرستار
delara sh
delara shoraka
ahuv
auv nghvh av;h
n;gli
,dnd, o,hkkni svhdkni svhda