شعر عاشقانه ناب دلارا شرکا
Iranian female poet Delara Shoraka
صبح است
و همه جا پیچیده
آن عطر دل آرای صبح گاهی
صبح است
و آن صدای آهنگین مادر
می رسد به گوش
که می گوید به هوش
و دیدن آن
لبخند دل آرای پدر
و آن میز صبحانه
و آن نوشیدنی گرم
وه که زندگی زیباست
با پدر و مادر دل آرا
( دل آرا شرکاء )
شعر عاشقانه ناب
دلارا شرکا
آن ماجرای عشق
چه شیرین بود
و خالی از فکر
زیستیم
در هر لحظه آن دل آرا
با هم شتافتیم
به آن رویای نامعلوم
در هر ثانیه آن زندگی کردیم
با صد هزاران فکر نامعلوم
هر جاست عشق
تو بینی لحظات سرنوشت
( دل آرا شرکاء )
شاعر محبوب زن ایرانی دلارا شرکا
nghvh av ;h ahuv lpf,f hdvhkd ck
شعر عاشقانه کوتاه
دلارا شرکا
شب است و چشمان من
مانده به راه
شب است
و دل من پر انتظار
شب است
و تپش های قلب من
میزند بی شمار
شب است
و رسیده است
لحظه دیدار دل آرای یار
( دل آرا شرکاء )
تو هم درآخر راه
تمام دلبستگی ها
و دلتنگی هایت را
می سپاری بر باد
و نگاه کنی بر ما
و در آن تالاب روزگار
در آن جولانگه روزگار
برسی با صداقت افکار
( دل آرا شرکاء )
امروز لبخند دل آرای پیروزی
نقش بست بر لبانم
آن هنگام که دیدم
نگاه پر تمنای تو را
تو پَر میکشیدی
برای آن لبخند دل آرای من
( دل آرا شرکاء )
آسمان پر ابر است
و دل من می خواهد
یک دوست
دل من یاری می خواهد
از جنس گل یاس
تو برس بر من
از آن راه دور و نزدیک
تو جویا شو احوال دل آرا
ای دوست
( دل آرا شرکاء )
شاعر زن ایرانی دلارا شرکا
گرمای دست تو را حس کردم
و افسونگریت را فهمیدم
عشق تو غریب تر
و شگفت آورتر از
عجایب هفت گانه
مرا آواره کردی
در هفت شهر عشق
دل آرا
همچنان مسرور است
به آن نگاه
و گرمای جاودانه
( دل آرا شرکاء )
ویدیو شعر بسیار زیبا از بانو دل آرا شرکا
Delara shoraka
nghvh a
delara sh
n;gli svhdkni svhda
ahuv ck hdvhkd
auv uharhki ;,jhi
دیدم پلیس خوب راهنمایی و رانندگی
در شوکت و زیبایی و شکیبایی
او بود انسانی مدیر و مدبر
و با گذشت و منحصر
در وجودش بود انسانیت و مهربانی
در کنار کمک و امدادرسانی
در شرایط سخت و بحرانی
که شهروندان حادثه دیده بودند و در نگرانی
یا که مانده بودند در جاده ها به حیرانی
بدون کمک دوست و بستگانی
او رسیدگی می کرد و نظارت
با صبر و متانت
در کار شهروندان خاطی
که با سهل انگاری در رانندگی
به خطر می انداختند جان انسانی
او بود در کار و تلاش
در تابستان داغ و زمستان برفی
وجودت هست پر آرامش و دل آرا
ای پلیس خوب راهنمایی و رانندگی ما
( دل آرا شرکاء )
شعر زیبا تقدیر از پلیس راهنمایی رانندگی از بانو دل آرا شرکا
Delara sh
یثمشقش سا
nghvh a
در آن شب زیبا
تو بودی گرم و دل آرا
واژه عشق بود بر لبانت
اسم مرا داشتی بر زبانت
در آن نگاه دلبرانه
لبخند می زدی مستانه
هم مات تو شد دلم
آن هنگام که دادی
قول جاودانه
( دل آرا شرکاء )
در آن شب زیبا
تو بودی گرم و دل آرا
واژه عشق بود بر لبانت
اسم مرا داشتی بر زبانت
در آن نگاه دلبرانه
لبخند می زدی مستانه
هم مات تو شد دلم
آن هنگام که دادی
قول جاودانه
( دل آرا شرکاء )
در آن شب زیبا
تو بودی گرم و دل آرا
واژه عشق بود بر لبانت
اسم مرا داشتی بر زبانت
در آن نگاه دلبرانه
لبخند می زدی مستانه
هم مات تو شد دلم
آن هنگام که دادی
قول جاودانه
( دل آرا شرکاء )
delara sh
delara shoraka
ahuv ck hdvhkd
nghvh av;h
nghvh a
auv uharhki ;,jhi
ahuv
n;gli svhdkni svhda o,hkkni
دلارا شرکا شعر زیبا و عاشقانه کوتاه
در آن ساعت های عاشقانه
نگاه میکردم به تودلبرانه
آمیخته بود تپش های قلب من
با تیک تاک ساعت دست تو
میزد ضربان قلب من
با نبض دست تو
می گفت صدای پیچیده
و آهنگین قلب من
که می خواهم
و می خواهمت دل آرا
تو بمان تا ابد در کنار دل آرا
( دل آرا شرکاء )
در آن ساعت های عاشقانه
نگاه میکردم به تودلبرانه
آمیخته بود تپش های قلب من
با تیک تاک ساعت دست تو
میزد ضربان قلب من
با نبض دست تو
می گفت صدای پیچیده
و آهنگین قلب من
که می خواهم
و می خواهمت دل آرا
تو بمان تا ابد در کنار دل آرا
( دل آرا شرکاء )
در آن ساعت های عاشقانه
نگاه میکردم به تودلبرانه
آمیخته بود تپش های قلب من
با تیک تاک ساعت دست تو
میزد ضربان قلب من
با نبض دست تو
می گفت صدای پیچیده
و آهنگین قلب من
که می خواهم
و می خواهمت دل آرا
تو بمان تا ابد در کنار دل آرا
( دل آرا شرکاء )
شاعر محبوب زن ایرانی
بانو دل آرا شرکا
delara sh
delara shoraka
ng Hvh av;h
ahuv lpf,f ck hdvhkd
ahuv ck
n;gli svhdkni svhda auv ahuv
ngk,aji ljk k,aji
می تپید بی امان ضربان قلبش به تکرار
چون بچه آهویی در حادثه گرفتار
گرفته بود نفس
در آن قفس
بود تنش از عرق خیس
بی تامل نگاهی انداخت به پشت سر
شعله می کشیدند زبانه های آتش
و می سوخت اسباب خانه در آتش
گر تامل میکرد بیش از این
سوخته بود او هم ، در آتش
گرفت تصمیم آخرش
رفت به سمت پنجره
و نگریست به خیابان
از طبقه دهم آپارتمان
خواست که خود را
پرت کند در خیابان
شاید که نجات یابد جان
به ناگه حس کرد
دستی بر شانه
برگشت
و دید آن آتش نشان فداکار
آتش نشان برداشت
ماسک خود را از روی صورت
و آن را گذاشت
بر روی چهره
پریشان و مضطرب کودک
آه دوباره زندگی
آتش نشان به سرعت باد
او را گرفت
از میان زبانه های آتش
و برد به سمت زندگی
وقتی رسیدن به بیرون از آتش
آن فرشته دل آرا
از دست داده بود
جان خود را
جانش را داد تا جانی نگهدارد
او شهید شد در راه انسانیت
او نمی میرد
چرا که انسان فداکار
تا ابد زنده است
و نامش هست
دل آرای انسانیت
( دل آرا شرکاء )
این شعر و سروده زیبا از بانو دل آرا شرکاء ، یاد آور کار ارزشمند زنده یاد آتش نشان شهید ( امید عباسی ) می باشد .
یاد او و همه آتش نشانان عزیزی که جان خود را در راه کمک به همنوعان خود ، از دست داده اند ، گرامی باد .
برخی دیگر از آتش نشانان فداکار سرزمین مان که در حین انجام ماموریت فداکارانه شهید شده اند نام میبرم .
آتشنشانان شهید :
بهنام میرزاخانی ، مهدی حاجی پور ، رحیم علی لشنی ، محمد نارمی ، حسن پوراکبر ، علی قانع ، علی خورشیدی فر ، امیررضا زارع ، حمیدرضا نوروزی ابدال آبادی ، مرتضی حیدری ، احسان جامعی ، حمید آذری ، داوود نجاتی ، جعفر صادقی ، جواد محمدی ، برکت جوذری ، فریدون علی تبار ، امیر حسین داداشی ، حسین حسین زاده ، علی امینی ، حسین سلطانی ، رضا نظری ، مجتبی کوهی ، محسن قدیانی ، رضا شفیعی ، محمد آقایی ، علی رضا سفی زاده ، محسن روحانی ، علی مستوفی ، حامد هوائی قوشچی ، مرتضی عظیمی ، بیژن نظری ، حسن فلاح ، صمد سلمانیان ، سلیم ابراهیمی ، عباس اخوان ، حمید آذری ، محمدحسین خلیلی ، ناصر مهروزی ، امیرمحمد زارع
یادشان گرامی و روحشان شاد
دلارا شرکا روز آتش نشان
شعر زیبا دلارا شرکا
بود زبانزد ، عشق و مهربانیش
در میان همه بود محترم و قابل ستایش
او بود قدرتمند و با اصالت
و با گذشت و با معرفت
هرجایی که بود حادثه
او بود در آن محل
در حال کمک و امداد رسانی
هست امروز روز بزرگ زندگی او
شده بود دعوت
تا بپیوندد به قهرمانان
سرخ پوش آتش نشان
قهرمان اولش مهربان پدرش
نگریست به او با چشمانی اشک آلود
و گفت سربلندم کردی پسر
و اشکش را فرو ریخت
در سکوت ، نازنین مادرش
میدانست که شاید روزی باز نگردد
از آن خدمت شرافتمندانه
او دلش را سپرده بود
در راه نجاتی فداکارانه
روزت مبارک ای قهرمان دل آرا
ای آتش نشان پر شهامت و دلاور
( دل آرا شرکاء )
در مقام و منزلت پاک پزشک و پرستار هر چه بگویم ، کم است.
بودم در خواب و اغماء
به ناگه مرا خواند صدایی ظریف و زیبا
بگفت که من پرستار توأم امشب
بر بالین توأم امشب
تا که تو به خود آیی به سلامت ، امشب
باز اغماء مرا با خود برد به رویا
دوباره مرا به خود آورد
صدایی با محبت و گیرا
جویای حالم شد با احساسی زیبا
آرام گشودم لبهایم لرزانم
و گفتم خوبم
بگفت پزشکم به آرامی
که شب گذشته است از نیمه
خبردار احوال تو شدم در خانه
سراسیمه خود را رساندم به بالین تو
دوباره محو شد تصویر و صدای او
پزشک و پرستارم بودند در تکاپو
بعد از ساعت ها در اغماء
همان صدای زیبا خواند مرا
آرام گشودم دو چشمم را
دوباره سلام می کرد زندگی
با آن شور و عشق همیشگی
هم اکنون می نویسم
از تو پزشک یگانه دلسوز
و از تو پرستار نمونه جان سوز
جان تازه گرفت دل آرا
از عشق و تلاش شما
سپاس ای مهربان پزشک م
سپاس ای نازنین پرستارم
( دل آرا شرکاء )
دلارا شرکا _ سروده بسیار زیبا در مقام پزشک و پرستار
delara sh
delara shoraka
ahuv
auv nghvh av;h
n;gli
,dnd, o,hkkni svhdkni svhda
در آن ساعت های عاشقانه
نگاه میکردم به تودلبرانه
آمیخته بود تپش های قلب من
با تیک تاک ساعت دست تو
میزد ضربان قلب من
با نبض دست تو
می گفت صدای پیچیده
و آهنگین قلب من
که می خواهم
و می خواهمت دل آرا
تو بمان تا ابد در کنار دل آرا
( دل آرا شرکاء )
یثمشقش ساخقشنش
delara sh
delara shoraka
nghvh av;h
ahuv ck hdvhk
n;gli auv svhdkni svhda ,dnd, ;gd\ tdgl